پارت سی و دوم :

دستان فرشته که تا لحظاتی پیش در حال نوازشم بود متوقف شد.سر مرا از روی سینه‌اش برداشت و گفت:
_ تیمارستان؟؟چی داری میگی سایه؟
از آغوشش جدا و به دیوار پشت سرم تکیه دادم و گفتم:
_وقتی پدر و مادرم فوت شدند حال روحی بدی داشتم.از هم پاشیده بودم.ایمان منو پیش دوستش که روانشناس بود برد.دو هفته اونجا بستری بودم.به زور مرخصم کرد.وقتی از تیمارستان بیرون اومدم….وقتی از تیمارستان بیرون اوم

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۸۸ روز پیش تقدیم شما شده است.

رمان تاریکترین سایه فاطمه مهدیان دنیای رمان رمان تاریکترین سایه فاطمه مهدیان دنیای رمان رمان تاریکترین سایه فاطمه مهدیان دنیای رمان رمان تاریکترین سایه فاطمه مهدیان دنیای رمان

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    11

    ایمان انسان؟؟

    ۱۱ ماه پیش
  • فاطمه مهدیان | نویسنده رمان

    هر چیزی بجز انسان🤣🤣🤣

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.